English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8784 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
autoinoculation U تلقیح کسی با مایه بدن خودش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
be your own worst enemy <idiom> U از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
bituminous binder U مایه اتصال هیدروکربوری چسب مایه قیری
he pays his own money U نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
inoculations U تلقیح
inoculation U تلقیح
vaccination U تلقیح
insemination U تلقیح
inoculable U تلقیح پذیر
inoculable U قابل تلقیح
inoculate U تلقیح کردن
inoculated U تلقیح کردن
inoculates U تلقیح کردن
inoculating U تلقیح کردن
inseminator U تلقیح کننده
inoculative U تلقیح کننده
inoculator U تلقیح کننده
inseminated U افشاندن تلقیح کردن
inseminates U افشاندن تلقیح کردن
inseminating U افشاندن تلقیح کردن
plolinate U با گرده تلقیح کردن
impregnated U پارچه تلقیح شده
inseminate U افشاندن تلقیح کردن
vaccinates U برضد بیماری تلقیح شدن
vaccinate U برضد بیماری تلقیح شدن
vaccinated U برضد بیماری تلقیح شدن
vaccinating U برضد بیماری تلقیح شدن
to i. the germs of a disease U میکربهای یک ناخوشی را به کسی تلقیح کردن
impregnated U پارچه تلقیح شده بر علیه اثر موادشیمیایی
immune U مقاوم دربرابرمرض بر اثر تلقیح واکسن دارای مصونیت قانونی وپارلمانی
herself U خودش
itself U خودش
himself U خودش
on/upon one's head <idiom> U برای خودش
number one <idiom> U برای دل خودش
it tells its own tale U از خودش پیداست
in his own hand writing U بخط خودش
in his own similitude U بصورت خودش
to his own profit U بفایده خودش
in his own name U بخاطر خودش
herself U خود ان زن خودش را
in his own similitude U مانند خودش
in his own name U به اسم خودش
There he is in the flesh. there he is as large as life. U خودش حی وحاضر است
It is her all right. U خود خودش است
vicarious saccifice U خودش به جای دیگران
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
He shot himself. U او به خودش شلیک کرد.
his own car [car of his own] U خودروی خودش [مرد]
he pays his own money U پولش را خودش میدهد
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. U خودش را عقل کل می داند
Hear it in his own words. U از زبان خودش بشنوید
He is behind it . He is at the bottom of it. U زیر سر خودش است
his hat cover his fanily U خودش است و کلاهش
The letter is in his own handwriting . U نامه بخط خودش است
He fouled his reputation . U گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
It is the work of her enemies . U کار دست خودش داد
She only thinks of her self . she is self – centered. U فقط بفکر خودش است
He fabcies himself as a writer (author). U به خیال خودش نویسنده است
She is the center of attraction . U آن زن همه را بسوی خودش می کشد
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
He lowered himself in the esteem of his friends. U خودش را از چشم دوستانش انداخت
all his g.are swans U غازهای خودش همه غوهستند
It is a gain . U اینهم خودش غنیمت است
it pulls its weight U نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
She fabricates them. she makes them up . U اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
She was reading the book to herself. U کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
He was quite a fellow in his day. U زمانی برای خودش آدمی بود
One must uphold ones dignity. U احترام هر کسی دست خودش است
NCR paper U کاغذ خاص تلقیح شده با مواد شیمیایی که به صورتهای مختلف استفاده میشود. پس از چاپ گرفتن این کاغذ با چاپگر impact
agamic U بی نیازی از جفت گیری بی نیازی از تلقیح
fricandeau U گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
primes U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
breezes U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
autogamous U مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
primed U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
prime U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He is afraid of his own shadow. ازسایه خودش می ترسد . [خیلی ترسو است.]
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
breezing U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezed U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breeze U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
He's back to his usual self. U او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
He did away with himself . U کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
He forced his way thru the crowd . U بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
He went underground to avoid arrest. U او [مرد] خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. U بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
multiplication U عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
twicer U حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
automatics U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> U یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it ! U شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
automatic U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
braking length U طول پارگی نخ [طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
I dare you to say it to his face. U خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
to bring somebody into line U زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
low pitched U کم مایه
thinners U کم مایه
thinnest U کم مایه
principal U مایه
principals U مایه
thins U کم مایه
wishy washy U کم مایه
wishy-washy U کم مایه
resource U مایه
low-pitched U کم مایه
stocked U : مایه
thin U کم مایه
genitor U مایه
motifs U مایه
motif U مایه
germen U مایه
gravamen U مایه غم
stock U : مایه
thinned U کم مایه
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. U کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
striking off the roll U اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
rouser U مایه حیرت
poor gas U گاز کم مایه
rich mix U مخلوط پر مایه
rich lime U اهک پر مایه
rear waistlock and forward single leg U درو با مایه از مچ پا
principal and profit U مایه و سود
scunner U مایه نفرت
pure color U رنگ مایه
short clay U خاک کم مایه
staff of life U مایه حیات
surpriser U مایه حیرت
gazing stock U مایه عبرت
gaping stock U مایه حیرت
the root of dispute U مایه نزاع
feeling tone U مایه احساسی
poor lime U اهک کم مایه
inoculator U مایه کوب
molif U مایه اصلی
mitigative U مایه کاهش
meagre lime U اهک کم مایه
petiolin U خیو مایه
phlogiston U مایه اتش
lee shore U مایه خطر
lean concrete U بتن کم مایه
laughingstock U مایه خنده
key note U مایه نما
key note U معرف مایه
wage funds U مایه دستمزد
Principal and interest . U مایه وسود
plastic clay U خاک رس پر مایه
tough clay U خاک رس پر مایه
to tone up U کم مایه شدن
feeding cloth U مایه رسان
drearier U مایه افسردگی
origins U سرچشمه مایه
origin U سرچشمه مایه
honourable U مایه سرافرازی
making U مایه کامیابی
nest eggs U مایه اندوخته
nest egg U مایه اندوخته
bones of contention U مایه نفاق
bone of contention U مایه نفاق
vaccines U مایه ابله
vaccine U مایه ابله
comforts U مایه تسلی
comforting U مایه تسلی
comforted U مایه تسلی
motif U مایه اصلی
motifs U مایه اصلی
heartbreaking U مایه دل شکستگی
unfortunate U مایه تاسف
inoculations U مایه کوبی
inoculation U مایه کوبی
down-and-outs U بکلی بی مایه
down-and-out U بکلی بی مایه
leaven U خمیر مایه
down and out U بکلی بی مایه
off key خارج از مایه
baits U مایه تطمیع
baited U مایه تطمیع
bait U مایه تطمیع
comfort U مایه تسلی
chills U مایه دلسردی
pest U مایه ازارواسیب
nuisances U مایه رنجش
nuisance U مایه رنجش
bothers U مایه زحمت
bothering U مایه زحمت
bothered U مایه زحمت
bother U مایه زحمت
rennet U مایه ماست
rennet U پنیر مایه
Recent search history Forum search
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1she loved to have the last word.
1you are in too much of a hurry.the young lady herself is fine.
1This is largely self-evident;
1eventually own his own sports club
1he said he was going to work in a gym, eventually own his own sports club, and he faught with his father about everyting
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
0عشق تنها چیزی هست که اگر واقعی شو بدست بیاری
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com